از شمارۀ

جایی که تاریکی می‌تابد

دیگرنگاریiconدیگرنگاریicon

درباره‌ی دنیای قبل از روشنایی

نویسنده: علی جلیلیان

زمان مطالعه:7 دقیقه

درباره‌ی دنیای قبل از روشنایی

درباره‌ی دنیای قبل از روشنایی

ساعت 4:18 صبح است و من بیدارم.

 

اغلب به زودبیدارشدن‌های این مدلی به چشم یک اختلال و نقص فنی درضرب‌آهنگ طبیعی بدن، یا نشانه‌ای از افسردگی و اضطراب نگاه می‌کنند. بله؛ وقتی که ساعت 4:18 دقیقه بامداد از بیدار می‌شوم ذهن مشوشی دارم و باوجود این‌که انسان بانشاطی هستم، اگر در تاریکی دراز بکشم افکارم به سمت جاده‌خاکیِ نگرانی منحرف می‌شود. به این نتیجه رسیده‌ام که بلند شدن، از خوابیدن در تاریکی و تلوتلو خوردن در پرتگاه جنون شبانه بهتر است. اگر در این ساعات اولیه صبح بنویسم، افکار سیاه شفاف و رنگارنگ می‌شوند، خودشان را در کالبد کلمات و جملات در می‌آورند و یکی‌یکی به هم قلاب می‌شوند؛ درست مثل دسته‌ای از فیل‌ها که پشت هم قطاری حرکت می‌کنند.

 

مغزم در این ساعت از شب متفاوت کار می‌کند. فقط می‌توانم بنویسم؛ نمی‌توانم ویرایش کنم. فقط می‌توانم اضافه کنم؛ نمی‌توانم چیزی را کم کنم. برای ظریف‌کاری به مغز روزانه‌ام نیاز دارم. چندین ساعت کار می‌کنم و به تخت‌خواب باز می‌گردم.

 

تمام انسان‌ها، حیوانات و حشرات داخل بدن خود ساعت‌هایی دارند. دستگاه‌هایی زیستی که تحت کنترل ژن‌ها، پروتئین‌ها و آبشارهای مولکولی‌اند. این ساعت‌های درونی به چرخه‌ی توقف‌ناپذیر و اگرچه متغیرِ روشنایی و تاریکی متصل‌اند. چرخه‌هایی که حاصل چرخش و شیب سیاره‌‌مان هستند. آن‌ها سیستم‌های روان‌شناختی، عصبی و رفتاری اولیه را بر طبق چرخه‌ای حدوداً 24ساعته، یا همان ریتم شبانه‌روزی‌مان پیش می‌برند. این امر بر حالات روحی، تمایلات، اشتها، الگوی خواب و حس گذر زمان تاثیر می‌گذارند.

 

مصری‌ها، یونانی‌ها و قوم اینکا بدون هشدار زنگ آیفون و رادیو ساعت دیجیتالی از خواب بیدار می‌شدند. زمان‌دارِ آن‌ها طبیعت بوده است. تا قبل از این‌که در قرن 14 میلادی اولین ساعت‌های مکانیکی را بر بالای کلیساها و صومعه‌ها علم کنند، ساعت‌های آفتابی و شنی گذشتِ زمان را ثبت می‌کردند. تا شروع قرن 18، ساعت‌های مکانیکی روی گردن‌بندها، مچ‌ها، یا یقه‌ها زیاد دیده می‌شدند. به این ترتیب، مردم می‌توانستند قرار ملاقات‌ها و ساعت غذایی و خواب‌شان را تنظیم کنند.

 

جوامعی که حول صنعتی‌سازی  و زمان‌سنجی مبتنی بر ساعت شکل گرفتند با خود فوریت و مفاهیم سر وقت بودن و وقت هدر دادن را به‌همراه آوردند. زمان‌سنجی مبتنی بر ساعت به‌طرز فزاینده‌ای با ساعتِ طبیعی ناسازگار شد، اما روشنایی و تاریکی هم‌چنان ساعت کاری و ساختارهای اجتماعیِ ما را دیکته می‌کردند.

 

تا این‌که در اواخر قرن 19 همه‌چیز تغییر کرد.

 

چراغ‌ها روشن شدند.

 

روشنایی مدرن و الکتریکی در شب و در نتیجه خواب، انقلابی برپا کرد. از نگاه تاریخ‌دان دانشگاه ویریجینیا تِک، آرتور راجر اکِرچ، تا قبل از ادیسون خواب به دو بخش مجزا از هم تقسیم می‌شد و یک برخاستن شبانه که یک تا چندین ساعت به طول می‌انجامید این دو بخش را از هم جدا می‌کرد. این الگو «خوابِ منقطع» یا تکه‌تکه نام داشت.

 

الگوهای خواب گذشتگان شاید ما را شگفت‌زده کند -در حالی‌که ممکن است گمان کنیم که ریتم شبانه‌روزی‌مان صرفاً باید در هنگام طلوع آفتاب بیدارمان کند- بسیاری از حیوانات و حشرات، نه به‌صورت پیوسته، بلکه در طول مقاطعی چندساعته، یا دو بخش مجزا از هم به خواب می‌روند. اکِرچ بر این باور است که اگر انسان‌ها هم به‌طور طبیعی بخوابند، خوابشان به شکل قالبی یک‌پارچه نخواهد بود.

 

استدلال او بر اساس 16 سال تحقیق بر روی صدها سند تاریخی از دوران باستان تا به امروز و شامل یادداشت‌های روزانه، گزارشات دادگاه، کتاب‌های پزشکی و آثار ادبی‌ست. این عادی‌بودنِ نام‌بردن از خواب منقطع، اکِرچ را به این نتیجه سوق داد: این الگو روزگاری رایج بوده است؛ یک چرخه خواب و بیداری روزمره.

 

تا قبل از روشنایی الکتریکی، شب تداعی‌کننده جرم و ترس بود. مردم در خانه می‌ماندند و زود به خواب می‌رفتند. زمان خواب اول‌شان بسته به فصل یا طبقه‌ی اجتماعی متفاوت بود، اما معمولاً چند ساعت بعد از غروب آفتاب آغاز می‌شد و برای 3 یا 4 ساعت به طول می‌انجامید. تا این‌که در اواسط شب مردم به‌طور طبیعی از خواب برمی‌خواستند.

 

کسانی که برای خود محدودیت خاصی قائل نبودند، از بیداری شبانه برای فعالیت‌هایی از قبیل مطالعه، مناجات، نوشتن، رمزگشایی خواب‌های‌شان، گپ زدن، یا معاشقه استفاده می‌کردند. بعد از فعالیت‌های شبانه‌ی مختلف، مردم دوباره احساس خوب‌آلودگی می‌کردند و برای دومین‌بار به خواب می‌رفتند. این چرخه هم برای 3 یا 4 ساعت تا شروع روزِ بعد به طول می‌انجامید. حتی برای ما هم قابل تصور است که به‌عنوان مثال، در یک شب زمستانی ساعت 9 شب به خواب برویم، نصف شب از خواب بلند شویم، تا حوالی 2 بامداد مطالعه کنیم و گپی بزنیم و مجدد تا ساعت 6 بخوابیم.

 

اکِرچ این را فهمید که اشاره‌ها به این دو خواب تا اوایل قرن 20 تقریباً ناپدید شدند. الکتریسیته در معرض نور بودن را به‌طور چشم‌گیری افزایش داد و فعالیت‌های روزانه به قلمروی شب نفوذ کردند. حالا دیگر خیابان‌های نورانی امن‌تر بودند و معاشرت‌کردن در خارج از منزل باب شد. زمانِ به‌خواب‌رفتن به تأخیر افتاد و از خواب‌برخاستنِ شبانه که حالا با یک روز طولانی سازگار نبود، از زندگی حذف شد. اکِرچ معتقد است ما نه فقط از خواب‌برخاستنِ شبانه، که خصیصه‌های منحصربه‌فردش را نیز از دست دادیم.

 

طبق صحبتی که با هم داشتیم، حداقل بر اساس مدارکی که اکِرچ یافته، از خواب‌برخاستنِ شبانه ذاتاً با از خواب‌برخاستن در طول روز تفاوت دارد. برای مثال، سومین رئیس جمهور آمریکا، تامِس جفرسون، قبل از خواب کتاب‌هایی در باب فلسفه‌ی اخلاقی می‌خواند تا بتواند در زمانِ بین دو خوابش روی آن‌ها «تعمق» کند. شاعر انگلیسی قرن هفده، فرانسس کارلس، تاریکی را در کمک به خوداندیشی هم‌رده‌ی سکوت می‌دانست.

 

از خواب برخاستن‌های شبانه خودِ من مهر تاییدی بر این تفاوت میان بیدارشدن‌های شبانه و روزانه می‌زند. مغز من در شب قطع به یقین رویاگونه‌تر است. اکِرچ در مقاله «خوابی که از دست داده‌ایم» (2001) می‌نویسد که بسیاری از انسان‌ها احتمالاً قبل از برخاستن از اولین بخش خواب‌های دوگانه‌شان در رویا غوطه‌ور می‌شدند. «لذا قبل از بازگشت به ناخودآگاه، امکانِ الهام‌گرفتنی تازه برای‌شان فراهم می‌شد. اگر  سروصدا، بیماری، یا هر مشکل دیگری آشفته‌شان نمی‌کرد، احتمالاً خلق آرامی می‌داشتند و تمرکزشان تکمیل می‌شد».

 

ساعت 7:04 صبح است. نزدیک به سه‌ساعت است که مشغول نوشتن‌ام و تصمیم دارم برای خواب دومم به تخت‌خواب برگردم. در ادامه‌ی روز مجدداً کارم را از سر خواهم گرفت. تنها به‌خاطر زندگی‌ای که برای خودم ساخته‌ام (بدون بچه، خوداشتغال) است که می‌توانم خواب منقطع داشته باشم.

 

اما این اجبار هم برایم وجود داشته که عادات خوابم را با ساعات اداری رایج وفق دهم؛ و این دو به ندرت با یک‌دیگر سر سازگاری دارند. این مغایرت میان الگوهای خواب «طبیعی» و ساختارهای اجتماعی سفت‌وسختمان –زمان‌سنجی مبتنی بر ساعت، صنعتی‌سازی، ساعات تحصیلی، ساعات کاری- است که از خواب منقطع به‌جای یک مزیت، یک اختلال ساخته است.

 

افراد خلاق اغلب راه‌هایی را برای رهایی از ساعات اداری رایج پیدا می‌کنند؛ یا آن‌قدر در نویسندگی، هنر، یا موسیقی موفق هستند که نیازی به شغل روزانه ندارند، یا به‌دنبال شغلی هستند که شرایط را برای یک برنامه‌ی کاری منعطف فراهم می‌کند؛ مانند مستقل کار کردن.

 

رمان‌نویس آمریکایی، نیکلسون بیکر، کسی‌ست که تصمیم گرفت منقطع‌خوابیدن را به‌طور ارادی در پیش بگیرد. بیکر از عادات نویسندگی خود کاملاً آگاه است و دوست دارد که برای هر کتاب جدیدش، تشریفاتِ به‌تحریر درآوردن تازه‌ای را امتحان کند. بیکر در مصاحبه با پاریس ریویو می‌گوید: «این را فهمیدم که آفرینش و پرورشِ این شعله‌ی زودهنگام کوچک، من را در متمرکز بودن یاری کرد».

 

به عقیده‌ی روان‌پزشک آمریکایی، توماس وهر، روزمرگی‌های زندگی نوین تنها الگوهای خوابمان را دگرگون نکرده‌اند، بلکه این ارتباط کهن بین رویاها و بیداری‌مان را از ما ربوده‌اند.

 

شاید تکنولوژی نوین راه ارتباطی ما را با رویاهای‌مان گل‌آلود کرده باشد و عاداتی را در ما پرورانده که با الگوهای طبیعی‌مان سنخیتی ندارند؛ با این ‌وجود، این توانایی را دارد که ما را دوباره به اصل خویش بازگرداند. انقلاب صنعتی ما را در معرض سیلی از نور قرار داد، اما انقلاب دیجیتال ممکن است با خواب منقطع بسیار مهربانانه‌تر تا کند. تکنولوژی، نیروی محرکه ابداع راه‌های تازه برای سازماندهی زمان‌مان است. امروزه کار در منزل، مستقل کار کردن و وقت کاریِ شناور پدیده‌هایی بسیار رایج هستند که برنامه‌ی کاری منعطف‌تری را به‌همراه می‌آورند. اگر بتوانیم زمانی را به بیدار شدن در شب و تعمق‌کردن با مغز اشباع‌شده از پرولاکتین‌مان اختصاص دهیم، ما نیز می‌توانیم با خلاقیت و قوه‌ی مخیله‌ای که نیاکان‌مان از آن‌ها برخوردار بودند مجدداً آشتی کنیم.

علی جلیلیان
علی جلیلیان

برای خواندن مقالات بیش‌تر از این نویسنده ضربه بزنید.

instagram logotelegram logoemail logo

رونوشت پیوند

نظرات

عدد مقابل را در کادر وارد کنید

نظری ثبت نشده است.